از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقدهای سریال ایستگاه یازده (Station Eleven)

دسته‌بندی: نقد و بررسی
زمان مطالعه: 3 دقیقه

سریال ایستگاه یازده (Station Eleven) یک مینی‌سریال است که اقتباسی از رمان مشهور امیلی سنت جان مندل است، در سال ۲۰۲۱ توسط شبکه HBO منتشر شد. این سریال به کارگردانی پاتریک سامرویل، که پیش‌تر آثاری مانند «مجنون» و «بازماندگان» را در کارنامه خود دارد، ساخته شده است. ایستگاه یازده در ژانر درام پساآخرالزمانی ساخته شده و با محوریت هنر و بقا، در دنیایی روایت می‌شود که پس از شیوع یک آنفولانزای کشنده، تمدن انسانی تقریباً از بین رفته است.

بازیگران برجسته‌ای در ایستگاه یازده به ایفای نقش پرداخته‌اند. مکنزی دیویس که سابقه بازی در بلیدرانر ۲۰۴۹ را دارد در نقش کریستن بزرگسال، و ماتیلدا لاولر به‌عنوان کودکی این شخصیت، از جمله بازیگرانی هستند که تحسین بسیاری را به‌دلیل عملکرد قوی خود دریافت کردند. همچنین گائل گارسیا برنال در نقش آرتور، و هیمش پاتل در نقش جیون دیگر بازیگران اصلی این مجموعه هستند.

هیمش پاتل و ماتیلدا لاولر در ایستگاه یازده

ایستگاه یازده با فضاسازی خاص و جلوه‌های بصری زیبا، علاوه بر ارائه یک داستان عمیق و انسانی، از تیمی توانمند در زمینه تولید بهره برده است. این سریال نامزد ۷ جایزه امی شد و نقدهای مثبتی دریافت کرد که در ادامه سه نقد از این سریال را می‌توانید مطالعه کنید تا دیدگاه‌های مختلف درباره این اثر را بررسی کنید.

ایستگاه یازده یک تجربه تلویزیونی عمیق

نقدی از جن چنی از سایت وُلچر

می‌دانم چه می‌خواهید درباره «ایستگاه یازده» بگویید و کاملاً درک می‌کنم. پس از تقریباً دو سال زندگی در یک همه‌گیری واقعی (همه‌گیری کرونا)، آخرین چیزی که می‌خواهید انجام دهید، تماشای یک سریال درباره یک همه‌گیری است.

اما باید بگویم، و این را با نهایت احترام و علاقه بیان می‌کنم، اشتباه می‌کنید. «ایستگاه یازده»، اقتباسی از رمان فوق‌العاده و پیش‌بینانه امیلی سنت جان مندل در سال ۲۰۱۴، یک مینی‌سریال است که باید تماشا کنید، نه به‌رغم فشارهایی که در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ تحمل کرده‌ایم، بلکه به‌دلیل آن‌ها باید تماشا کنید. این سریال که توسط پاتریک سامرویل، خالق آثاری مانند ساخته‌شده برای عشق، مجنون و مهم‌تر از همه بیگانگان ساخته شده، یک اثر داستانی به زیبایی پرداخته شده است که قطعاً مخاطبان را به یاد کروناویروس می‌اندازد، زیرا بر آنفلوانزایی تمرکز دارد که به سرعت گسترش می‌یابد، باعث وحشت، قرنطینه و مرگ‌های گسترده می‌شود، اما همچنین نسخه‌ای بسیار شدیدتر از یک همه‌گیری را نسبت به چیزی که ما با آن مواجه شده‌ایم، ارائه می‌دهد.

بیماری در این سریال HBO Max، که سه قسمت اول آن پنج‌شنبه پخش می‌شود، بلافاصله انسان‌ها و زیرساخت‌های اساسی را به قدری از بین می‌برد که وقتی آن را «پایان جهان» می‌نامند، اغراق‌آمیز به نظر نمی‌رسد. (در یکی از گزارش‌های تلویزیونی در سریال اشاره می‌شود که نرخ بقا در این آنفلوانزا یک در ۱۰۰۰ است و شیکاگو، جایی که سریال در ابتدا در آن قرار دارد، «دیگر شیکاگو نیست؛ فقط ۲.۵ میلیون جنازه است.») اما در هسته اصلی خود، «ایستگاه یازده» تأییدی امیدبخش بر ارزش زندگی و ارتباط انسانی است و استدلال می‌کند که آمریکایی‌ها می‌توانند و خواهند توانست در سخت‌ترین شرایط به کمک یکدیگر بشتابند.

سامرویل و نویسندگان همراهش کار هوشمندانه‌ای در تفسیر اثر مندل انجام داده‌اند. آن‌ها عناصر کلیدی را حفظ کرده، برخی را حذف کرده و داستان را دوباره شکل داده‌اند تا این سریال هم به عنوان روایتی پساآخرالزمانی و هم به عنوان تفسیری درباره نقش هنر در تقویت روح انسانی در زمان بحران عمل کند. با توجه به همکاری سامرویل و نیک کیوس، یکی دیگر از نویسندگان بیگانگان، تعجب‌آور نیست که لحن «ایستگاه یازده» شبیه به آن درام HBO باشد، یک پرتره تکان‌دهنده از آنچه پس از یک فاجعه رخ می‌دهد. درست مثل بیگانگان، «ایستگاه یازده» زمانی را صرف تلاش برای توضیح رویداد آغازین خود نمی‌کند، هرگز به‌طور دقیق نمی‌فهمیم که این آنفلوانزا چگونه به این سرعت گسترش یافت یا چرا نمی‌توان آن را مهار کرد. این ده قسمت بیشتر به این علاقه دارند که نشان دهند انسان‌ها چگونه سعی می‌کنند پس از از دست دادن تقریباً همه کسانی که دوست داشته‌اند و هر آنچه که برایشان آشنا بوده، به زندگی ادامه دهند.

این سریال تقریباً به همان شیوه‌ای که رمان آغاز می‌شود، شروع می‌کند، با مرگ آرتور لیندر (با بازی گائل گارسیا برنال) روی صحنه تئاتر در میانه یک اجرای «شاه لیر». جیون (با بازی هیمش پاتل)، یکی از تماشاگران، اولین کسی است که متوجه می‌شود چه اتفاقی برای آرتور افتاده، و تنها کسی است که در میان هرج و مرج پس از آن، یکی از بازیگران جوان گروه، کیرستن (با بازی ماتیلدا لاولر)، را زیر بال و پر خود می‌گیرد و کمک می‌کند او از تئاتر به خانه بازگردد. متأسفانه، مفهوم خانه یک‌شبه تغییر می‌کند زیرا شیوع بیماری و اخبار مربوط به آن گسترش می‌یابد و جیون و برادرش فرانک (با بازی نباهان رضوان) را به سرپرستی کیرستن سوق می‌دهد.

«ایستگاه یازده» روی محور زمان به عقب و جلو حرکت می‌کند، ۲۰ سال به آینده می‌پرد، جایی که کیرستن بزرگسال (با بازی مکنزی دیویس) را در حال سفر با گروه بازیگران و موسیقیدانان «سمفونی سیار» نشان می‌دهد، و سپس به روزهای اولیه شیوع بیماری و رویدادهایی که پیش از آن رخ داده‌اند بازمی‌گردد. تعدادی از سریال‌ها امسال تلاش کرده‌اند با ساختار زمانی مشابهی کار کنند، اما معدود سریال‌هایی توانسته‌اند با هدف و ظرافتی مانند «ایستگاه یازده» این کار را انجام دهند. در دو سالی که با کووید-۱۹ زندگی کرده‌ایم، بیشتر ما یاد گرفته‌ایم که حس زمان در دوران همه‌گیری به شدت مخدوش می‌شود. روزها، ماه‌ها و سال‌ها در هم محو می‌شوند. همین مسئله در «ایستگاه یازده» نیز اتفاق می‌افتد، جایی که تصاویر شیکاگویی که دو دهه بعد تقریباً خالی از سکنه و پوشیده از گیاهان است، در کنار لحظاتی که آنفلوانزا تازه شروع شده و شهر هنوز عادی به نظر می‌رسد، قرار می‌گیرند. گفت‌وگوهای سال‌ها قبل با اتفاقات سال ۲۰۴۰ در هم می‌آمیزند.

اگرچه یک خط مرزی مشخص بین زندگی قبل و بعد از همه‌گیری وجود دارد، سریال تأکید می‌کند که تاریخ همچنان راه خود را برای تکرار پیدا می‌کند و به زمان حال نفوذ می‌کند، حتی زمانی که فکر می‌کنیم همه چیز به گذشته پیوسته است. همه چهار کارگردان سریال هیرو مورای، جرمی پودسوا، هلن شاور و لوسی چرنیاک این کیفیت رویاگونه و هم‌پوشانی را بدون قربانی کردن واقعیت‌های سخت زنده ماندن بدون منابع مدرن به‌خوبی به تصویر می‌کشند.

وسعت داستان به شخصیت‌های مختلفی نیز می‌پردازد، از جمله کلارک (با بازی دیوید ویلموت)، دوست آرتور که در حال سفر برای بردن جسد اوست وقتی همه چیز به هم می‌ریزد؛ الیزابت (با بازی کیتلین فیتزجرالد)، بازیگری که از آرتور فرزندی دارد و در نهایت با کلارک مرتبط می‌شود؛ سارا رهبر سمفونی و قدرتمند اما دل‌شکسته گروه (با بازی لوری پتی)؛ الکس (با بازی فیلیپین ولگ)، یکی از اعضای گروه که تقریباً توسط کیرستن بزرگ شده؛ و میراندا (با بازی دانیل ددوایلر)، همسر سابق آرتور که کتاب مصور «ایستگاه یازده» را نوشته و تصویرگری کرده و خود آن را منتشر کرده است.

متن کتاب مصور میراندا که در روزهای اولیه همه‌گیری به کیرستن کوچک نیز داده شد، در سراسر قسمت‌ها مانند آیاتی از کتاب مقدس طنین‌انداز می‌شود. جملاتی مانند «من آسیب را به یاد می‌آورم» چندین بار تکرار می‌شود؛ یا جمله‌ای دیگر: «من نمی‌خواهم زندگی اشتباهی داشته باشم و بعد بمیرم.» اگرچه این نقل‌قول‌ها از کتاب مصور می‌آیند، اما به‌شدت با تجربیات شخصیت‌های سریال همخوانی دارند، بازتابی از این که چگونه داستان و هنر می‌توانند به‌نظر برسند که به‌طور خاص برای زمان حال و قلب‌های خصوصی ما طراحی شده‌اند.

ماتیلدا لاولر در ایستگاه یازده
نقش‌آفرینی ماتیلدا لاولر در ایستگاه یازده تحسین بسیاری از منتقدین را به همراه داشت.

این یکی از موضوعاتی است که سریال بارها به آن می‌پردازد. وقتی بازیگران سمفونی از طریق نمایشنامه‌های شکسپیر به نوعی تعالی دست می‌یابند، یا فرانک شروع به اجرای رپی می‌کند که چند روز روی آن کار کرده بود، یا زمانی که کیرستن جوان آرام اما با لذت، «نخستین نوئل» را چند روز قبل از کریسمس، در نقطه‌ای تاریک و غم‌انگیز، می‌خواند. (همه بازی‌های این سریال فوق‌العاده هستند، اما نمی‌توانم به اندازه کافی از حضور خالص و باورپذیر ماتیلدا لاولر بگویم. او واقعاً شگفت‌انگیز است و نسخه‌ای جوانتر و کاملاً قابل قبول از مکنزی دیویس ارائه می‌دهد.) موسیقی، تئاتر و ادبیات می‌توانند هم به‌عنوان راهی برای فرار از شرایط ما و هم راهی برای پردازش آن‌ها عمل کنند که برای همیشه با آن شرایط در هم تنیده می‌شوند.

هیچ چیز بهتر از کتاب مصور «ایستگاه یازده» و شیوه‌ای که کیرستن آن را به‌عنوان پیوندی با زمان‌های قبل از همه‌گیری و وسیله‌ای برای رهایی از قید و بندهای زمان گرامی می‌دارد، این مفهوم را بهتر نشان نمی‌دهد. کیرستن مسن‌تر در قسمت هشتم توضیح می‌دهد: «آرتور به من ایستگاه یازده را داد. و وقتی آن را خواندم، مهم نبود که دنیا در حال پایان بود. چون آن دنیا بود.»

این واقعیت که کیرستن و دیگران در دوران همه‌گیری از کتاب مصور «ایستگاه یازده» لذت و معنا پیدا می‌کنند، وقتی عمیق‌تر می‌شود که متوجه می‌شویم سریال تلویزیونی «ایستگاه یازده» از HBO Max نیز چیزی مشابه را برای ما در دوران همه‌گیری خودمان انجام می‌دهد. دنیای ما در حال پایان نیست، حتی اگر کووید هنوز هم حضوری در آن داشته باشد. اما وقتی «ایستگاه یازده» را تماشا می‌کنید و در آن غرق می‌شوید، واقعاً به دنیای بزرگ و فراگیر شما تبدیل می‌شود. چه هدیه‌ای!1Vulture – Station Eleven Is a Profound Television Experience

ایستگاه یازده؛ تصویری زیبا از سیاره‌ای درگیر طاعون

نقدی از لوسی منگان از سایت گاردین

چه چیزی زندگی را پس از فروپاشی تمدن همچنان ارزشمند می‌سازد؟ این اقتباس از رمان پرفروش و پیشگویانه سال ۲۰۱۴، بسیار ناآرام‌کننده است، حتی در قسمت‌هایی که اشتباه می‌کند.

چقدر عجیب و چقدر ناآرام‌کننده است که بتوان یک بیماری همه‌گیر خیالی را با واقعیت مقایسه کرد. من رمان پرفروش «ایستگاه یازده» نوشته امیلی سنت جان مندل را کمی بعد از انتشارش در سال ۲۰۱۴ خواندم؛ زمانی که داستان آنفلوآنزای مرموزی که جهان را درگیر می‌کند و زندگی عادی را نابود می‌سازد، کاملاً فراتر از مرزهای واقعیت بود. حالا اقتباس تلویزیونی آن، که توسط پاتریک سامرویل (شناخته‌شده به‌خاطر سریال جنون و بازماندگان) برای شبکه HBO ساخته شده و در انگلستان از استارزپلی پخش می‌شود.

ایستگاه یازده سریال تأثیرگذاری است یا حداقل بخشی از آن اینطور است. مانند بسیاری از سریال‌های تلویزیونی امروزی، این سریال هم دارای دو خط زمانی است. خط اول مربوط به روزهای اولیه و سال‌های بعد از شروع همه‌گیری است. قسمت‌های مختلف بر تجربیات شخصیت‌های مختلف تمرکز دارد، اما خط داستانی اصلی مربوط به کریستن کودک (با بازی فوق‌العاده ماتیلدا لاولر ۱۳ ساله در اولین نقش اصلی خود) است؛ او بازیگر تئاتر کودکی است که توسط همراهش رها می‌شود، هنگامی که اجرای نمایش «شاه لیر» به دلیل مرگ بازیگر اصلی آن، آرتور (با بازی گائل گارسیا برنال) به‌طور آشفته‌ای متوقف می‌شود.

یکی از تماشاگران به نام جیوِن (با بازی هیمش پاتل) سعی می‌کند او را به خانه ببرد، اما آن‌ها در بحبوحه فروپاشی تمدن گرفتار می‌شوند و زندگی جدید خود را با پیمایش در این فاجعه آغاز می‌کنند. اگرچه طاعون آن‌ها بسیار مخرب‌تر از ما است (۹۹ درصد از مبتلایان جان خود را از دست می‌دهند)، اما باز هم دیدن افرادی که در فضاهای بسته سرفه می‌کنند و دیگران واکنش نشان می‌دهند، و افرادی که درباره ماسک‌ها می‌اندیشند یا برای انبار کردن مایحتاج خود آماده می‌شوند تا در آپارتمان‌هایشان بمانند، مردم در تنهایی می‌میرند و عزیزانشان نمی‌توانند با آن‌ها باشند، و مردم در تنهایی عزاداری می‌کنند.

با این حال، ناراحت‌کننده‌تر این است که اکنون بتوان به لحظاتی اشاره کرد که سازندگان این سریال اشتباه می‌کنند. به عنوان مثال، در روزهای اولیه، جیون و کیرستن در یک سوپرمارکت پر از محصولات متنوع اما خالی از مردم می‌گردند. و آنجاست که شما می‌گویید: نه، اینطور نباید باشد!

بازیگران ایستگاه یازده
در ایستگاه یازده چندین بار به احساس مسئولیت در دوران پساآخرالزمانی پرداخته می‌شد.

خط زمانی دوم ما را ۲۰ سال به آینده می‌برد، جایی که کریستن (اکنون با بازی مکنزی دیویس) عضو گروه بازیگری به نام «سمفونی سیار» است که در غرب میانه آمریکا سفر می‌کنند و نمایش‌های شکسپیر را برای بازماندگان پراکنده اجرا می‌کنند – وقتی با آن‌ها ملاقات می‌کنیم، نمایش «هملت» در حال اجراست. حتی در سال ۲۰۱۴ هم شک داشتم که چنین اشتیاقی وجود داشته باشد. اکنون این شک بیشتر شده است، اما فارغ از مباحث عملی، سوالاتی که کتاب و سریال مطرح می‌کنند درباره اینکه هنر چقدر توانایی دارد تا پناهگاهی فراهم کند، چه چیزی باید حفظ شود، چه چیزی یک تمدن را تشکیل می‌دهد و در نهایت چه چیزی زندگی را ارزشمند می‌کند و این‌ها همچنان جذاب هستند.

«ایستگاه یازده» سریالی با روند کُند است. چند قسمت اول زیبا به نظر می‌رسند اما با سرعتی آرام پیش می‌روند. اگر با آن همراه بمانید، پاداش خواهید گرفت. پس از تثبیت هویت جدی خود، سریال اعتماد به نفس بیشتری پیدا می‌کند و شروع به فاصله گرفتن از لحن سوگوارانه‌ای می‌کند که تهدید به غلبه بر آن دارد. داستان‌های پس‌زمینه پر می‌شوند – به‌ویژه داستان میراندا (دنیل ددوالر)، معشوقه آرتور و نویسنده رمان گرافیکی (به نام «ایستگاه یازده»، اما نگذارید حالت متافیزیکی آن یا پیچیدگی‌اش شما را دلزده کند.) که طی ۲۰ سال سرگردانی پساآخرالزمانی کریستن، همچون نجات‌دهنده‌ای برای او عمل کرده است.

لحظات روشن‌تر، تاریکی را تسکین می‌دهند، به‌ویژه وقتی لوری پتی، با کاریزمای غیرقابل انکار و شخصیت عجیب و غریبش در نقش سارا، آهنگساز گروه، روی صفحه ظاهر می‌شود یا زمانی که به دوران پیش از همه‌گیری فلش‌بک می‌زنیم. کلارک (با بازی دیوید ویلموت، که حضوری مسحورکننده دارد)، بهترین دوست آرتور، پس از اینکه مدتی طولانی به صحبت‌های یک بازیگر زن اهل کالیفرنیا گوش می‌دهد که بیش از حد نقش «یک بازیگر زن اهل کالیفرنیا» را بازی کرده، می‌گوید: «به نظر می‌رسد هر بار که از خانه خارج می‌شوی، دوباره متولد می‌شوی.»

شخصیت منفی داستان وارد می‌شود (با یکی از ترسناک‌ترین بازی‌هایی که تا به حال از دنیل زوواتو دیده‌ام، به عنوان غریبه‌ای که اصرار دارد به «سمفونی سیار» بپیوندد، وگرنه اعضا را یکی‌یکی ناپدید خواهد ربود)، همراه با جامعه مخفی‌ای به نام «موزه تمدن». داستان‌های دیگری نیز از سکونتگاه‌های مختلف شکل می‌گیرد، یکی به رهبری کلارک و آن بازیگر زن (الیزابت، با بازی کیتلین فیتزجرالد، که بعد از یک رابطه عاشقانه که وقتی آرتور با میراندا بود شروع شده بود، با او ازدواج کرد)، و به تدریج با هم در هم تنیده می‌شوند.

سریال عمیق‌تر به روح کریستن می‌پردازد، که با رنج بزرگ شده، او توسط سمفونی نجات یافته و آماده است تا به هر قیمتی که شده آن سمفونی را نجات دهد. ما واقعاً شروع می‌کنیم به اهمیت دادن، پرسیدن سوالات بیشتر و پناه بردن به هنر!2The Guardian – Station Eleven review – a beautiful vision of a plague-ravaged planet

آخرین بازمانده از ما عالی است، اما ایستگاه یازده بهترین سریال پساآخرالزمانی است که تا به حال دیده‌ام

نقدی از رولند مور-کولیر در تامزگاید

برای روایت یک داستان پساآخرالزمانی جذاب، نیازی به کلیکرها نیست

من از سریال آخرین بازمانده از ما (The Last of Us) شبکه HBO بسیار لذت می‌برم که تعجبی ندارد، چون از بازی آن نیز لذت بردم و سریال هم اقتباس وفادارانه‌ای از بازی است. اما بین قسمت‌های هفتگی، دنبال چیزی دیگر برای تماشا در سرویس‌های استریم بودم.

با توجه به بحث‌های پیرامون آخرین بازمانده از ما، برخی سریال‌های پساآخرالزمانی دیگر به من پیشنهاد شد و ایستگاه یازده (که در HBO Max نیز موجود است) توجه من را جلب کرد. در سال ۲۰۲۱ شنیده بودم که این سریال نظرات مثبتی به خود جلب کرده، اما آن زمان تحت‌الشعاع سایر آثار بزرگ قرار گرفت. وقتی در پادکست عالی The Back Page به این سریال اشاره شد، تصمیم گرفتم نگاهی به آن بیندازم. یک ساعت بعد آن، کاملاً مجذوب شدم.

از روی اسم سریال، تصور می‌کردم ایستگاه یازده درباره بازماندگانی است که پس از شیوع آنفلوآنزایی کشنده که ۹۹٪ از جمعیت جهان را از بین برد، در یک ایستگاه رادیویی دورافتاده پناه گرفته‌اند. اما برخلاف انتظارم، سریال بیشتر درباره یک گروه سیار از بازیگران و موسیقی‌دانان شکسپیری به نام «سمفونی سیار» است. بله، واقعاً!

ایستگاه یازده یک درام پساآخرالزمانی معمولی نیست

مکنزی دیویس در ایستگاه یازده
در ایستگاه یازده شاهد گروهی رنگارنگ از شخصیت‌ها هستیم که ۲۰ سال پس از فروپاشی دنیا، در میان شهرک‌های مختلف پساآخرالزمانی حرکت می‌کنند.

ایستگاه یازده (بر اساس رمانی از امیلی سنت جان مندل) گزینه تازه‌ای در میان برنامه‌های متمرکز بر گروه‌های بازمانده پس از فاجعه ارائه می‌دهد. در اینجا خبری از اراده آهنین جوئل (پدرو پاسکال) یا نگاه‌های نافذ ریک گریمز (مردگان متحرک) نیست. در عوض، شاهد گروهی رنگارنگ از شخصیت‌ها هستیم که ۲۰ سال پس از فروپاشی دنیا، در میان شهرک‌های مختلف پساآخرالزمانی حرکت می‌کنند.

بدون اشاره به نکات داستانی مهم، ایستگاه یازده بیشتر داستان کریستن را روایت می‌کند؛ چه در دوران بزرگسالی (با بازی مکنزی دیویس، که ممکن است او را از قسمت سن جونیپرو سریال آینه سیاه به یاد داشته باشید) و چه دوران کودکی (با بازی ماتیلدا لاولر) و سرپرست غیرمنتظره‌اش، جیون چاودری (هیمش پاتل). آن‌ها در یکی از اجراهای شاه لیر یکدیگر را ملاقات می‌کنند.

هر سه بازیگر در به تصویر کشیدن شخصیت‌های پیچیده‌ای که با مشکلات گذشته، حال و چیزی میان این دو دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، بسیار عالی عمل می‌کنند. بازیگران مکمل نیز به همان اندازه جالب هستند و با شخصیت‌هایی مبهم اما پیوندهایی قابل‌توجه. داستان این شخصیت‌ها به‌صورت غیرخطی روایت می‌شود و ما را در زمان به گذشته و حال می‌برد. گاهی پیش از شیوع بیماری و گاهی در طول یا بعد از آن. برخی لحظات کوتاه هستند و تنها چند فریم به طول می‌انجامند، در حالی که برخی دیگر طولانی‌تر هستند.

با وجود پرش‌های زمانی و طبیعت متلاطم فلش‌بک‌ها، در ابتدا دنبال‌کردن داستان دشوار است. اما ایستگاه یازده به‌تدریج روشن می‌شود و تمامی خطوط داستانی مجزا به‌هم پیوند می‌خورند و نتیجه‌ای رضایت‌بخش ارائه می‌دهند.

این سریال، لحظات احساسی و دراماتیک نیز دارد، اما بیشتر به‌جای بالا بردن آدرنالین، با لحظات طولانی و تفکرآمیز مخاطب را جذب می‌کند. به‌جای لحظات ترسناک حمله زامبی‌ها یا آدم‌خوارها، شما در حال تماشای تخریب تدریجی بشریت و تلاش آن برای بازسازی هستید.

یک دنیای پساآخرالزمانی که بدون کلیکرها شکل می‌گیرد

در حالی که من عاشق کلیکرهای ترسناک آخرین بازمانده از ما هستم، عدم وجود زامبی‌ها یا موجودات جهش‌یافته در ایستگاه یازده باعث می‌شود داستان به‌مراتب واقعی‌تر به نظر برسد، به‌ویژه با توجه به اینکه سریال در بحبوحه شیوع واقعی کروناویروس منتشر شد.

اما چیزی که بیشتر جلب توجه می‌کند، نحوه ایجاد دنیای پساآخرالزمانی در این سریال است. در ۱۰۰ روز نخست این همه‌گیری کشنده، جهان ناگهان دیوانه نمی‌شود یا توسط انسان‌های هیولاگونه تسخیر نمی‌شود. بلکه زیرساخت‌های اساسی به‌تدریج از هم فرو می‌پاشند، زیرا افرادی که این زیرساخت‌ها را نگه می‌دارند، از آنفلوآنزا می‌میرند.

آمریکای پساآخرالزمانی که ۲۰ سال بعد می‌بینیم، پر از فرقه‌های جنون‌آمیز نیست، بلکه پر از جوامع منطقی است که افراد درست در مکان و زمان مناسب دور هم جمع شده‌اند. گروه‌های خطرناکی نیز وجود دارند، اما این افراد از همان ابتدا خطرناک بوده‌اند. این امر از کلیشه‌های تکراری در سریال‌های پساآخرالزمانی جلوگیری می‌کند، جایی که مثلاً حسابداران پس از فروپاشی جامعه ناگهان آدم‌خوار می‌شوند!

در ایستگاه یازده، قدرت‌ها و ضعف‌های موجود در افراد در دنیای پساآخرالزمانی به‌تدریج نمایان می‌شود و با گذشت زمان، تلاش برای بقا به میل به پیشرفت تبدیل می‌شود.

چشم‌انداز: ایستگاه یازده شیاطین خود را دارد، و آن‌ها قابل درک‌تر هستند

برای مثال، جیون در ابتدا بی‌هدف به نظر می‌رسد، اما به‌تدریج در زندگی پساآخرالزمانی هدفی پیدا می‌کند. با این‌حال، هنوز هم شک و تردیدهای درونی او کاملاً از بین نمی‌رود. از سوی دیگر، کریستن، با وجود تجربه تروما در ۱۰۰ روز نخست همه‌گیری، هنوز می‌تواند در هنر بازیگری لذت پیدا کند. در همین حال، ضدقهرمان اصلی ایستگاه یازده یک شخصیت شرور محض نیست، بلکه فردی است که به‌دلیل اتفاقات اوایل همه‌گیری و دوران کودکی آسیب دیده و دچار توهم شده است.

در یک کلام، ایستگاه یازده به‌طرز شگفت‌انگیزی نشان می‌دهد که انسان‌ها در هر شرایطی انسان باقی می‌مانند. حتی پس از سقوط تمدن، برخی به دنبال شادی و دیگران به دنبال معنا خواهند بود؛ خواه برای اهداف خوب یا بد. اگرچه آخرین بازمانده از ما و دیگر سریال‌های پساآخرالزمانی جایگاه خود را دارند، اما ایستگاه یازده نشان می‌دهد که یک فروپاشی ساده‌تر و انسانی‌تر نیز می‌تواند بستر مناسبی برای روایت داستان‌های عمیق و انسانی باشد.

اگر به دنبال چیزی برای تماشا بین قسمت‌های آخرین بازمانده از ما هستید، یا صرفاً به دنبال یک اثر درخشان دیگر از HBO هستید، ایستگاه یازده را به‌شدت توصیه می‌کنم.3Toms Guide – The Last of Us is great, but Station Eleven is the best post-apocalypse show I’ve ever seen

منابع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *