از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

با گذشت ده سال، میان‌ستاره‌ای همچنان فراتر از انتظارات عمل می‌کند

دسته‌بندی: نقد و بررسی
زمان مطالعه: 1 دقیقه

هیچ فیلمی مانند میان‌ستاره‌ای توسط یک میم خراب نشده است، آن‌طور که میم گریه کردن متیو مک‌کانهی باعث خراب شدن این فیلم شد. تنها یک سال پس از انتشار میان‌ستاره‌ای، تصویر مک‌کانهی که در حال خیره شدن به صفحه نمایش و از دست دادن کنترل خود است، ناگهان به نماد همه چیزهای بی‌اهمیتی تبدیل شد که هیچ ارتباطی با زمینه صحنه در فیلم نداشت. میم‌ها سرگرم‌کننده‌اند، اما همچنین هیولاهای بی‌معنی هستند که بدون توقف ظرافت‌ها، نویسندگی و معنای واقعی را نابود می‌کنند. و اگر یک نوع فیلم وجود داشته باشد که هم به شدت قابلیت تبدیل شدن به میم را دارد و هم نباید تبدیل به میم شود، آن فیلم بزرگی از کریستوفر نولان مانند میان‌ستاره‌ای است.

به طور کمی متفاوت، در دهمین سالگرد میان‌ستاره‌ای، مشکل بحث درباره این که چرا این فیلم خوب است، نیاز به خلاصه‌های معمولی از آنچه در فیلم شگفت‌انگیز است دارد، که به طرز عجیبی با این فیلم به سرعت ساده‌سازی می‌شود. به راحتی می‌توان اولین‌های زیادی را در مورد میان‌ستاره‌ای ذکر کرد که آن را از نظر فرهنگی مرتبط نشان می‌دهند. این یکی از اولین فیلم‌های تیموتی شالامی بود (در یک نقش جزئی)، اولین فیلم نولان پس از اتمام سه‌گانه شوالیه تاریکی بود و اولین فیلم علمی‌تخیلی بزرگ بود که سیاه‌چاله‌ها را با دقت علمی بسیار بالا به تصویر کشید. اما هیچ‌کدام از این «اولین‌ها» دلیل باقی ماندن میان‌ستاره‌ای به عنوان یک اثر برجسته و عجیباً دست‌کم‌گرفته شده در ژانر علمی‌تخیلی نیستند. زیرا این فیلم یکی از موارد نادری است که نه تنها بزرگ‌تر از مجموع اجزای خود است، بلکه اجزای فردی آن گاهی به طور پارادوکسیکالی از کل فیلم بزرگ‌تر هستند.

میان‌ستاره‌ای / اینتراستلار، کوپر و برند

اینجا چیزی است که در مورد میان‌ستاره‌ای وجود دارد که به نظر می‌رسد اغلب نادیده گرفته می‌شود. این پیش‌فرض، روی کاغذ، در دستان فیلمسازان مختلف می‌توانست به فیلمی تقریباً وحشتناک منجر شود. دلیلش این است: با وجود تازگی ظاهری‌اش، میان‌ستاره‌ای پر از کلیشه‌های متناقض است. در واقع، آنقدر کلیشه وجود دارد که وقتی شروع به شمارش هر کدام از آن‌ها می‌کنید، سخت است که هیچ‌کدام را نادیده بگیرید. اول اینکه، فیلم به دو معضل متکی است که در آینده‌ای که تغییرات اقلیمی باعث بحران‌های اجتماعی عظیم شده است، نه تنها انرژی سبز و پاک به یک ضرورت تبدیل می‌شود، بلکه نهادهای اصلی نیز تبدیل به منکران علم می‌شوند.

از همان ابتدا می‌فهمیم که فضانورد پیشین، کوپر (متیو مک‌کانهی) به یک کشاورز تبدیل شده و دختر جوانش، مورفی (مک‌کنزی فوی و بعدها جسیکا چستین) به وسیله مدارس محلی آموزش می‌بیند که سفر فضایی انسان‌ها یک فریب بوده است. در این دنیای پیچیده و دیستوپیایی، بزرگترین نگرانی «برادر بزرگ» این است که مردم از زمین خارج نشوند یا حتی به سفر فضایی فکر نکنند، به دلایلی که تنها برای پیشبرد داستان فیلم وجود دارند. مخالفت با هر چیزی که شخصیت‌ها به آن باور دارند، از همان ابتدا وجود دارد و به شدت افزایش می‌یابد.

زمانی که ناسا به عنوان یک سازمان زیرزمینی و مخفی به تصویر کشیده می‌شود، میان‌ستاره‌ای اولین شاهکار خود را به نمایش می‌گذارد. این ریسک بزرگ، ایده سفر فضایی و حتی استعمار سیارات دیگر را آنقدر دشوار و پیچیده می‌کند که نمی‌توان جز حمایت از کوپ، پروفسور برند (مایکل کین)، پروفسور رومیلی (دیوید گیاسی) و آملیا برند (آن هاتاوی) در هر پیچ و تاب داستان، کاری انجام داد. زمانی که قهرمانان ما بالاخره به فضا می‌روند و در تلاشند تا سیارات مناسبی برای سکونت بشر پیدا کنند، همواره احساس ناامیدی وجود دارد. این حس فوریت به خوبی در فیلم نمایش داده می‌شود، زیرا داستان در طول چند نسل از انسان‌ها پیش می‌رود و ما را وادار می‌کند که به طور جدی به ماهیت فوریت و اهمیت زمان فکر کنیم.

تاثیر عجیب نظریه نسبیت بر این نوع سفر فضایی نه تنها با دقت علمی قابل قبولی به تصویر کشیده شده، بلکه نشان می‌دهد که کل فیلم نوعی پارادوکس تقدیر و اوروبروس (نمادی باستانی از مار یا اژدهایی است که دم خود را می‌خورد.) است. اگر مدتی از زمانی که این فیلم را دیده‌اید گذشته است یا هنوز آن را ندیده‌اید، جزئیات این موضوعات را فاش نمی‌کنم، چون این کار فقط بی‌رحمانه خواهد بود. با این حال، نکته جالب در مورد ماهیت حلقه بسته بزرگ‌ترین تحول شخصیتی میان‌ستاره‌ای این است که این ایده به طرز عجیبی اولین چیزی است که هنگام فکر کردن به فیلم فراموش می‌کنید.

به عبارت دیگر، هرچند می‌توان گفت که کریستوفر نولان و جاناتان نولان (که فیلمنامه را نوشته‌اند) عاشق پیچش‌های بزرگ و مفهومی در داستان‌های علمی‌تخیلی خود هستند، بزرگ‌ترین پیچش زمانی میان‌ستاره‌ای خوشبختانه تعریفی از فیلم نیست.

ایده‌های متضاد و گروه بزرگ شخصیت‌ها در میان‌ستاره‌ای ممکن است باعث شود فیلم شلوغ و پُر جزئیات به نظر برسد، اما این مسئله فقط چیزی است که پس از تماشای فیلم به آن پی می‌برید. فیلم به‌خوبی بر نیاز به کمی عدم صداقت در هوش مصنوعی پیشرفته تأکید می‌کند؛ چرا که در غیر این صورت، هم‌سطحی با انسان‌ها از بین می‌رود. اما در سطحی دیگر، این فیلم یک داستان عاشقانه میان‌ستاره‌ای بین کوپ و برند است که در آخرین صحنه فیلم نیز به آن تأیید می‌شود.

با این حال، هر کسی که این فیلم را ببیند، آن را به عنوان یک حماسه نسلی و داستانی تراژیک از رابطه پدر و دختری در نظر خواهد گرفت. هدف اصلی آن صحنه‌ای که کوپ جلوی مانیتور ویدئویی نشسته و گریه می‌کند، این است که او در یک لحظه می‌بیند فرزندانش بزرگ شده‌اند، در حالی که خودش کنارشان نبوده است. این مفهوم قدرتمند هم به‌عنوان یک استعاره و هم به‌عنوان ایده‌ای علمی‌تخیلی کار می‌کند. کوپ تشویق می‌شود که برای نجات خانواده‌اش و یافتن مکانی برای زندگی بشر، به فضا برود، اما در این راه، خانواده خود را از دست می‌دهد. این موضوعی است که بسیاری از والدین شاغل حتی بدون پیچیدگی‌های سفر در زمان می‌توانند با آن هم‌ذات‌پنداری کنند،.

اینکه فیلم چگونه توانسته این ایده‌های گاه متناقض را با هم ترکیب کند، چیزی جز یک ترفند جادویی نیست. چون علاوه بر تمام این مفاهیم عمیق و احساسی، یک عنصر فیلم هیجانی/اکشنی هم در اینجا وجود دارد. من هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که این فیلم را برای اولین‌بار همراه با جمعیتی تماشاگر دیدم، و همه با تعجب نفس کشیدند وقتی که خدمه کشتی اندورنس یک بازمانده انسانی از یک ماموریت دیگر پیدا کردند، و آن شخص، مت دیمون بود! در آن زمان، هیچ‌کس حتی نمی‌دانست دیمون در فیلم حضور دارد! این پیچش متاداستانی نه تنها منجر به درگیری فیزیکی بزرگ در فیلم می‌شود، بلکه به عنوان یک میکروکاسم خوب برای نشان دادن اینکه چرا فیلم به طرز فوق‌العاده‌ای لایه‌بندی شده است عمل می‌کند. درست زمانی که فکر می‌کنید نوع فیلم میان‌ستاره‌ای را فهمیده‌اید، اتفاقی می‌افتد که باعث می‌شود به چیزی که فکر می‌کردید هدف فیلم بوده، شک کنید.

میان‌ستاره‌ای یکی از آن فیلم‌های نادر علمی‌تخیلی است که به نظر نمی‌رسد واقعا به پایان برسد، بلکه بیشتر به نوعی متوقف می‌شود. و در حالی که این ممکن است در بسیاری از تجربیات سینمایی دیگر آزاردهنده باشد یا به نظر یک فرار از واقعیت بیاید، این فیلم هر لحظه‌اش، از لحظات بی‌معنی تا لحظات لطیف، را به طور یکسان به دست می‌آورد.

به قلم رایان بریت از سایت اینورس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *