از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

پالپ فیکشن؛ روایت عوامل فیلم از ساخت و موفقیت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

فیلم پالپ فیکشن (یا داستان عامه‌پسند) که در ابتدا به عنوان یک آنتولوژی توسط نویسنده و کارگردان، کوئنتین تارانتینو و راجر اوری (دوست قدیمی و همکار تارانتینو در یک ویدئو کلوب) تصور شده بود، به مرور به یک سفر اودیسه خنده‌دار، خشونت‌آمیز و بی‌پایان خلاقانه تبدیل شد. علاوه بر احیای بازیگری جان تراولتا، از ساموئل ال. جکسون یک ستاره ساخت و ایجاد یک صنعت کوچک پررونق از تقلیدها و فیلم‌های مشابه، «پالپ فیکشن» توانست نخل طلای جشنواره فیلم کن ۱۹۹۴ را به دست آورد، هفت نامزدی اسکار کسب کرد و یک جایزه (برای فیلمنامه تارانتینو و اوری) برد. همچنین موفقیت تجاری آن (۲۱۳ میلیون دلار با بودجه ۸.۵ میلیون دلاری) به‌طور دائمی اقتصاد سینمای مستقل را تغییر داد.

بازیگران پالپ فیکشن

برای گرامیداشت میراث و تأثیر «پالپ فیکشن»، مجله ورایتی با بیش از ۲۰ عضو از بازیگران و عوامل فیلم گفتگو کرده است تا تجربیات و خاطرات آن‌ها را به دست آورد. با بیش از ۱۰۰ صفحه مصاحبه، تصمیم گرفتیم این نگاه به گذشته را به دو بخش تقسیم کنیم. این مقاله به شکل‌گیری و اکران فیلم می‌پردازد.

نگارش فیلم‌نامه

ریشه‌های «پالپ فیکشن» به اواخر دهه ۱۹۸۰ بازمی‌گردد، زمانی که تارانتینو و اوری در آرشیو ویدئویی، یک فروشگاه ویدیویی در جنوب کالیفرنیا، با هم کار می‌کردند.

کوئنتین تارانتینو و راجر اوری، فیلمنامه‌نویسان پالپ فیکشن
کوئنتین تارانتینو و راجر اوری، فیلمنامه‌نویسان پالپ فیکشن، در جوانی در یک ویدئو کلوب کاری می‌کردند

راجر اوری، هم‌نویسنده و خالق داستان: ایده اصلی «پالپ فیکشن» این بود که ما قرار بود سه فیلم کوتاه با سه کارگردان مختلف بسازیم. من قرار بود یکی بسازم، کوئنتین یکی بسازد و دوستی داشتیم به نام آدام ریفکین که قرار بود یکی دیگر بسازد. من فیلمنامه‌ای به نام «هرج و مرج حکم‌فرماست» نوشتم، و در طول راه، فیلم کوتاه من به یک فیلمنامه بلند تبدیل شد. «سگ‌های انباری» هم به یک فیلمنامه بلند تبدیل شد. آدام هیچ‌وقت فیلمنامه خودش را ننوشت و «پالپ فیکشن» برای مدتی چیزی بود که قرار نبود اتفاق بیفتد.

دنی دویتو، تهیه‌کننده اجرایی: استیسی شر، کوئنتین را می‌شناخت و او ترتیب یک ملاقات برای ما داد. بعد از حدود شش دقیقه صحبت با کوئنتین، گفتم: «همین حالا می‌خواهم قرارداد پالپ فیکشن را ببندم.» یک مکث کوتاه کوئنتینی وجود داشت، و او گفت بله. و من با او قرارداد بستم. هنوز «سگ‌های انباری» را ندیده بودم چون هنوز در حال ساخت بود.

اوری: و بعد کوئنتین «سگ‌های انباری» را ساخت و انواع پیشنهادهای جذاب برای پروژه‌های استودیویی به او داده شد. اما او در نهایت یک روز به من زنگ زد و گفت: «همش به پالپ فیکشن فکر می‌کنم و فکر می‌کنم می‌خواهم آن را به‌عنوان یک فیلم بسازم و همه را خودم کارگردانی کنم.» بنابراین ما فیلمنامه‌ام برای «هرج و مرج حکم‌فرماست» را دوباره به حالت قبلی برگرداندیم و سپس به آمستردام رفتیم و تمام صحنه‌هایی را که قبلاً نوشته بودیم و هنوز در هیچ فیلمی استفاده نشده بودند، بررسی کردیم. در نهایت «پالپ فیکشن» از این کار بیرون آمد.

لارنس بندر، تهیه‌کننده: بعد از «سگ‌های انباری»، به آمستردام پرواز کردم تا او را ملاقات کنم. او یک واکمن کوچک داشت و در حال گوش دادن به «دیک دیل» و «میسرلو»  بود، در حالی که مشغول نوشتن «پالپ فیکشن» بود. البته، «میسیرلو» در نهایت در تیتراژ آغازین فیلم قرار گرفت.

دویتو: در طول آن سال با او (تارانتینو) در تماس بودم، فقط می‌پرسیدم «همه چیز چطور پیش می‌ره؟ کار داره جلو می‌ره؟» و بعد، زنگ در به صدا درآمد و یک بسته رسید؛ یک پاکت مانیلایی حاوی ۱۵۵ صفحه. روی صفحه اول نوشته شده بود: «پالپ فیکشن نوشته کوئنتین تارانتینو، نسخه نهایی.» خودم را روی یک مبل جا دادم، یک فنجان چای برداشتم و از خنده روده‌بر شدم. از همان ابتدا تا انتهای فیلمنامه عاشقش بودم. بزرگ‌ترین سوال این بود که فیلمنامه ۱۵۵ صفحه داشت. من با زنی به نام ویلما کار می‌کردم که مسئول نظارت بر فیلمنامه بود و همیشه برایم زمان‌بندی می‌کرد. معمولاً هر صفحه یک دقیقه طول می‌کشد و مدت زمان نهایی فیلم ۱۵۴ دقیقه بود.

اوری: کوئنتین به من گفت که چه می‌خواهد انجام دهد و ما هم آن را انجام دادیم. هیچ‌کدام از ما آن زمان عضو انجمن نویسندگان نبودیم.

اوری همکاری‌های آن سال‌ها را به‌عنوان دوره‌ای توصیف می‌کند که «همه در حال انجام همه‌چیز بودند.» اگرچه کار او روی «هرج و مرج حکم‌فرماست» ساختار کلی‌ای برای بخش «ساعت طلایی» فیلم فراهم کرده بود، اوری می‌گوید هیچ اختلافی در مورد نحوه تخصیص اعتبار در فیلمنامه نهایی پالپ فیکشن وجود نداشت.

تهیه و تامین بودجه

مایکل شمبرگ تهیه کننده اجرایی پالپ فیکشن
مایکل شمبرگ تهیه کننده اجرایی پالپ فیکشن

مایکل شامبرگ، تهیه‌کننده اجرایی: تنها هاروی [واینستین] بود که روی این پروژه پیشنهاد داد. هاروی فکر می‌کرد که درگیر یک جنگ مزایده شده است، اما این‌طور نبود. تا به امروز، اگر باب شی را ببینم، او به من می‌گوید که آرزو می‌کند ای‌کاش «پالپ فیکشن» را رد نکرده بود. کوئنتین می‌خواست این فیلم را با مایک مداووی بسازد، زیرا مایک تمام فیلم‌های بزرگ شرکت اوریون را ساخته بود، اما به‌طرز کنایه‌آمیزی، وقتی فیلم ارائه شد، مایک فکر کرد که بیش از حد خشونت‌آمیز است.

بندر: ما می‌خواستیم بودجه پالپ فیکشن بین ۶ تا ۸ میلیون دلار باشد، چون این‌طوری می‌توانستیم کنترل بیشتری روی خود فیلم داشته باشیم، چون بودجه پایین بود و باور کنید یا نه، وقتی فیلم را ساختیم، بودجه آن دقیقاً ۸٫۵ میلیون دلار با در نظر گرفتن بودجه احتیاطی بود. و وقتی همه‌چیز تمام شد، ۵۰۰ هزار دلار را برگرداندیم و بودجه دقیقاً ۸ میلیون دلار شد.

به عنوان بخشی از قرارداد توسعه خودش در تری‌استار پیکچرز، دنی دویتو تصمیم نهایی درباره تمام پروژه‌هایش را داشت. او این امتیاز را به تارانتینو و سایر کارگردانانی که در کمپانی جرسی فیلمز با او کار می‌کردند، واگذار کرد.

انتخاب بازیگران پالپ فیکشن

عوامل پالپ فیکشن
عوامل پالپ فیکشن. از چپ به راست: بروس ویلیس، کوئنتین تارانتینو (کارگردان)، اوما تورمن، ساموئل ال. جکسون و جان تراولتا

دویتو: من نزد هاروی [واینستین] رفتم و او به من گفت: «بله، ما این فیلم را با دنیل دی‌لوئیس، که تازه برنده جایزه اسکار برای پای چپ من شده، خواهیم ساخت.» من گفتم: «کارگردان جان تراولتا را می‌خواهد. به این پسر گفته‌ام که من تصمیم نهایی و تأیید بازیگران را دارم.» فکر می‌کنم او به من هر فحشی که بلد بود، داد، اما البته کوئنتین چیزی را که می‌خواست گرفت و کاملاً حق با او بود و بقیه ماجرا تاریخ شد.

جان تراولتا (در نقش «وینسنت وگا»): آخرین موفقیتی که قبل از «پالپ فیکشن» تجربه کرده بودم، فیلم‌های «نگاه کن چه کسی حرف می‌زند» بود، بنابراین دریافت پیشنهاد «پالپ فیکشن» قطعاً یک فرصت سطح بالاتر و در رده‌ای بالاتر بود، بیشتر شبیه به نوعی اجراهای نامزد اسکار مانند «تب شب یکشنبه» و «انفجار» که از نظر کیفی ارزشمند بودند.

من یکی از بازیگران موردعلاقه او بودم که با «خوش‌بازگشتی کوتر»، «تب یکشنبه شب»، «گریس» و «انفجار» بزرگ شده بود، و او می‌خواست با من کار کند. فکر می‌کنم این کمک کرد که او طرفدار بزرگ پولین کیل بود، و من هم یکی از بازیگران موردعلاقه او بودم، بنابراین او سطح انتظارات را برای من بالا برد و به من شانس دوباره‌ای برای داشتن یک حرفه سطح بالا داد، همان حرفه‌ای که او همیشه می‌خواست من داشته باشم.

بندر: وقتی سام [ال. جکسون] آمد، عالی بود. اما بعد یک نفر دیگر آمد و ما را تحت تأثیر قرار داد و من مجبور شدم به نماینده سام زنگ بزنم و بگویم: «ممکن است مجبور شویم با آن شخص دیگر برویم.» و او گفت: «نه، نه، نه، نمی‌توانید این کار را بکنید. سام برمی‌گردد.» من نمی‌خواستم سام را مجبور کنم که دوباره بیاید و تست بدهد. اما معلوم شد که سام فکر می‌کرد فقط آمده تا دیالوگ‌ها را بخواند، نه اینکه واقعاً برای پالپ فیکشن تست بازیگری بدهد. بنابراین او دوباره برگشت و ما را شگفت‌زده کرد.

بندر: هاروی کایتل مهره کلیدی در ساخت «سگ‌های انباری» بود. و در «پالپ فیکشن»، او بروس ویلیس را می‌شناخت. بنابراین به خانه‌اش در مالیبو رفتیم تا او را ببینیم. [بروس] تقریباً کل فیلم «سگ‌های انباری» را از بر بود. او عاشق آن فیلم بود. این یک نوع از همان ابتدا بله گفتن بود. او و کوئنتین به پیاده‌روی کنار ساحل رفتند، و وقتی برگشتند، بروس در فیلم حضور داشت.

تیم راث (در نقش «پامپکین»): شخصیتی که کوئنتین برای من در پالپ فیکشن می‌نوشت، در نهایت همان چیزی شد که بروس ویلیس بازی کرد. اما یک اتفاق جالب افتاد که به نظرم به ایجاد موقعیت پامپکین و هانی بانی کمک کرد. من کمی با آماندا پلامر آشنا شدم. او اکران فیلم «شاه ماهیگیر» را داشت و من پیشنهاد دادم که همراهش به عنوان همراه به آن بروم. ما به مراسم اکران رفتیم و آنجا تری گیلیام و کوئنتین هم بودند. من با کوئنتین صحبت کردم و یادم می‌آید به او گفتم: «می‌خواهم در فیلمی با آماندا باشم، اما او باید اسلحه‌ای در دست داشته باشد، چون ایده داشتن اسلحه در دست آماندا پلامر واقعاً ترسناک است.» و واقعاً او این صحنه را نوشت.

انتخاب موسیقی

کارین راچتمن، ناظر موسیقی: برای کار روی آن فیلم‌ها بیش از آنچه شایسته‌ام بود اعتبار گرفتم، تا حدی. اما سخت‌ترین مسئله در مورد کوئنتین این بود که به یاد دارم به آپارتمانش رفتم، چون او دقیقاً می‌دانست چه می‌خواهد، اما همه چیز را اشتباه می‌نوشت. بنابراین کار من این بود که بگویم: «بگذار لطفاً بیایم و مجموعه صفحه‌هایت را بررسی کنم و املای درست را پیدا کنم، چون هیچ آهنگی با این نام وجود ندارد.» و یادم می‌آید که او نسخه وینیل «Urge Overkill» را به من نشان داد. او دقیقاً می‌دانست چه می‌خواهد.

حاشیه اولین اکران پالپ فیکشن

بندر: اولین نمایش اصلی پالپ فیکشن در جشنواره فیلم نیویورک بود. این یک سالن عظیم بود و ما در جایگاه مخصوص نشسته بودیم، و درست وقتی که اوما [تورمن] با سوزن تزریق می‌شود، می‌بینی که پایین سالن یک تکانی می‌خورد. یکی فریاد می‌زند: «آیا دکتری در سالن هست؟» من از جایم بلند شدم و به طبقه پایین دویدم، و مدیر سالن به طرفم دوید و گفت: «چه کنم؟» گفتم: «چراغ‌ها را روشن کن.» بنابراین فیلم متوقف شد و چراغ‌ها روشن شدند. و آن مرد، او شوک قند یا چیزی شبیه به آن داشت و آن صحنه او را به نوعی شوکه کرد که غش کرد. پس من و هاروی واینستین به سمت او رفتیم، چند نفر به او کمک کردند که بلند شود و به او کمی آب پرتقال دادند. هاروی لیموزینش را به او داد تا او را به خانه ببرد و او خوب شود. همه چیز خوب بود.

عوامل پالپ فیکشن در کن
عوامل پالپ فیکشن در فستیوال فیلم کن ۱۹۹۴

اما حالا، بزرگ‌ترین نگرانی هاروی و باب این بود که مردم پالپ فیکشن را بیش از حد خشونت‌آمیز ببینند، و آن‌ها می‌خواستند این فیلم را تبلیغ کنند و آن را به یک موفقیت بزرگ تبدیل کنند. بنابراین حالا در لابی طبقه بالا، آن‌ها این‌طرف و آن‌طرف راه می‌رفتند و می‌گفتند: «چه کنیم؟ اگر این خبر پخش شود که این مرد به خاطر خشونت فیلم شوکه شده و غش کرده، این تنها چیزی خواهد بود که مردم می‌شنوند.» آن‌ها وحشت کرده بودند. اما آن داستان پخش نشد و نقدها فوق‌العاده بودند. و این آغاز یک شروع موفق برای فیلم بود.

برای بازیگران و تیم تولید، دیدن نسخه نهایی پالپ فیکشن برای اولین بار تقریباً به اندازه خواندن فیلمنامه تارانتینو به‌یادماندنی بود.

وینگ ریمز (در نقش مارسلوس والاس): فیلم را اولین بار در مراسم اکران دیدم. به نظرم فیلم بی‌نظیری بود.

تراولتا: اولین بار در جشنواره فیلم کن بود که فیلم را دیدم. فراتر از انتظاراتم بود، چون به سطح جدیدی از داستان‌سرایی و فیلم‌سازی رسیده بود و می‌توانستی آن را حس کنی یک تجربه واقعی بود. این یک لحظه تاریخی در حال شکل‌گیری بود.

جولیا سویینی (در نقش «راکل»): این موضوع اکران حالا تبدیل به یک ناراحتی بین من و کوئنتین شده است. چون ما به ادینبرو رفتیم و یک نمایش نیمه‌شب مخفی از «پالپ فیکشن» قبل از جشنواره کن انجام شد و من آن‌جا فیلم را دیدم. و این آخرین باری بود که آن را دیدم تا وقتی که در [سی‌اُمین سالگرد اکران در جشنواره فیلم TCM در آوریل ۲۰۲۴] دوباره آن را دیدم. وقتی این را گفتم، کوئنتین خیلی ناراحت شد که من در این مدت فیلم را ندیده بودم. و من گفتم: «باشه، از خودم دفاع می‌کنم. اول اینکه، واقعیت این است که استیو هیبرت، همسر سابقم، در فیلم هست.» صادقانه بگویم، برایم مهم نبود که او نقش گیِمپ را بازی کرده، اما مسئله بزرگ این است که من نمی‌توانم خودم را ببینم. یاد گرفته‌ام با آن کنار بیایم، اما این چیزی نیست که با میل خودم انجام دهم. این دلیل من برای کوئنتین بود، و او هم آن را پذیرفت. (توضیح: بسیاری از بازیگران به دلایل مختلف علاقه ندارند تا بازی خود در فیلم‌ها را نگاه کنند)

مایکل شمبرگ: در کن، به یاد دارم که تشویق ایستاده‌ای که انگار هیچ‌وقت تمام نمی‌شد، و همسرم به من رو کرد و گفت: «این فیلم فوق‌العاده است. نامزد اسکار خواهد شد.»

فرانک والی (در نقش «برت»): وقتی پالپ فیکشن اکران شد، من در خارج از کشور مشغول کار بودم. و چندین تماس از افرادی دریافت کردم که می‌گفتند این بهترین فیلمی است که تا به حال دیده‌اند. و وقتی به خانه برگشتم، در نیویورک زندگی می‌کردم و یک یا دو هفته بعد از اکران فیلم بود. هنوز فیلم را ندیده بودم. اما در مترو شناخته می‌شدم، و این هرگز قبلاً اتفاق نیفتاده بود. من حدود پنج یا شش سال بود که در فیلم‌های بزرگ کار می‌کردم، اما هیچ‌وقت شناخته نشده بودم.

کتی گریفین («کتی گریفین»): وقتی بالاخره پالپ فیکشن را دیدم، فراتر از انتظاراتم بود. چون وقتی فیلمنامه را می‌خواندم، با خودم گفتم: لعنتی، این خیلی خشنه. و آن کلمه “N” [نژادپرستانه] هم بود، و بعد او [تارانتینو] آن کلمه را گفت. و مثل هر آدم سفیدپوستی، داشتم به سیاه‌پوست‌های حاضر نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم: «آن‌ها چه واکنشی نشان می‌دهند؟» پس خیلی از آن چیزها در زمان خودش شوکه‌کننده بود. اما وقتی فیلم را به عنوان یک طرفدار تماشا کردم، صحنه به صحنه، با خودم گفتم: “او واقعاً این کار را کرد.” من از بازی‌ها، چه بزرگ و چه کوچک، شگفت‌زده شدم. می‌خواهم بدانید که سه خط دیالوگ من دلیل اصلی بردن نخل طلای کن بود!

روزانا آرکت («جودی»): من وقتی پالپ فیکشن اکران شد باردار بودم و به یاد دارم که به تماشای آن رفتم و آن‌قدر خشونت‌آمیز بود که من و مادرم مجبور شدیم بیرون برویم. بنابراین هیچ‌گاه نتوانسته بودم آن را به عنوان یک تجربه سینمایی تماشا کنم تا ۳۰ سال بعد که در چاینیز تئاتر دیدم. هنوز هم این یک پدیده فرهنگی است، اما من هنوز هم با مشکل استفاده از کلمه “N” (نژادپرستانه) مواجه‌ام. برای من، این همیشه یک مشکل بوده است و وقتی آخرین بار آن را دیدم، متوجه شدم چقدر این موضوع برایم اهمیت دارد. هنوز هم فیلم فوق‌العاده‌ای است، اما لحظات شرم‌آور وجود دارد و معمولاً تنها به خشونت مربوط نمی‌شود. اما من واقعاً او را به عنوان یک فیلم‌ساز دوست دارم.

اوری: همه به من می‌گفتند: «تو برنده جایزه اسکار خواهی شد.» اما من می‌گفتم: «بس کنید، این حرف‌ها رو نزنید. شما این رو خراب می‌کنید!» این قضیه باعث می‌شد که بیشتر مضطرب شوم. و علاوه بر این، ما با فیلم‌های واقعاً عالی رقابت می‌کردیم. اما وقتی نام من را صدا کردند، در ذهنم از بدنم جدا شدم و خودم را به عنوان یک موجود جدا شده از روح دیدم که به سمت صحنه می‌روم. روز بعد، من از یک فیلم‌ساز مستقل که به همه گفته بود «نه» به یکباره به کسی تبدیل شدم که همه می‌خواستند با او ملاقات کنند. و این می‌تواند باعث سردرگمی شود. من خوش‌شانس بودم که همسرم فوراً این شکست روانی را شناسایی کرد و به من گفت زباله‌ها را بیرون ببرم.

تقریباً برای هر یک از اعضای بازیگران و تیم تولید، شرکت در تاریخ سینما تواضع‌آور و زندگی‌ساز بود.

واکنش‌ها پس از موفقیت چشمگیر پالپ فیکشن

ریمز: این فیلم با کارگردانی عالی بود که من به او احترام می‌گذارم و احساس خوبی داشتم که بخشی از آن باشم.

تراولتا: [من آن را در] یکی از خاص‌ترین جاها نگه می‌دارم، زیرا کارنامه‌ام را به سطحی بازگرداند که همیشه می‌خواستم. همچنین به یک جایگاه نمادین با «تب شنبه شب» رسید که در تاریخ سینما بسیار نادر است.

دویتو: هیچ احساسی نداشتم که قرار است به چنین اثر مهم و مورد احترامی تبدیل شود. نمی‌دانم چند بار این فیلم را دیده‌ام. نه، هیچ پیش‌بینی نداشتم که این فیلم قرار است شاهکار او شود، که واقعاً هست. می‌توانید فردا آن را تماشا کنید و همان احساسات را که ۳۰ سال پیش داشتید، دوباره تجربه کنید.

شمبرگ: من یک معیار برای فیلم‌ها دارم که این است: اگر من در حال ساخت یک فیلم هستم، و باید چندین نسخه از یک فیلم را تماشا کنید، آیا ممکن است از تماشای یک نسخه دیگر خسته شوم؟ و وقتی فیلم‌ها را در سینما یا روی صفحه نمایش تماشا می‌کنم، می‌گویم: «نمی‌توانستم یک نمایش دیگر از این فیلم را تماشا کنم.» اما هرگز نمی‌توانید از تماشای «پالپ فیکشن» لذت نبرید.

اوری: «پالپ فیکشن» این امکان را برای من فراهم کرد که یک خانواده را بزرگ کنم. این یک حقیقت ساده است. موفقیت این فیلم به من این امکان را داد که از زندگی لذت ببرم و بتوانم بر روی کارهایی که در حال توسعه‌اش بودم تمرکز کنم. و اینکه توانستم با بازیگرانی که در این فیلم شناختم، از جمله بروس، ماریا و جان آشنا شوم، واقعاً آن‌ها را دوست دارم.

والی: قطعاً این فیلم برای من یک نقطه عطف شغلی است، درست مثل همه کسانی که در آن هستند. منظورم این است که فقط می‌توانم درباره خودم صحبت کنم. اما وقتی نیویورک تایمز، به خواست خدا، خبر مرگ من را منتشر کند، یکی از چیزهایی که ذکر خواهد شد، همین خواهد بود. من هنوز خوش‌شانس هستم که پس از ۳۵ سال کار می‌کنم و از آن زندگی می‌کنم، و قطعاً در این موفقیت، مشارکتم در «پالپ فیکشن» را مدیون هستم.

گریفین: دو چیز. اول اینکه همیشه عجیب است وقتی مردم می‌پرسند: «آیا توی پالپ فیکشن هستی؟» چون این خیلی غیرمنتظره است. و دوم اینکه من دوست دارم او نام مرا به عنوان «کتی گریفین در نقش خودش» ذکر کرد. در آن زمان، او به خوبی می‌دانست که من می‌خواهم مشهور شوم، بنابراین به عنوان یک لطف، نام «کتی گریفین» را به جای «زن شماره دو» یا هر چیز دیگری گذاشت. و فکر می‌کنم این خیلی شیرین و واقعا جالب بود.

کریستوفر واکن (نقش کاپیتان کونز): یادم می‌آید که در مالت مشغول کار بودم و در هتلی بودم که اتاق بخار داشت. به آنجا رفتم و چند نفر در آنجا بودند. نشستم و ناگهان یکی از آن‌ها شروع به گفتن دیالوگ من از «پالپ فیکشن» کرد. او آن را حفظ کرده بود و ناگهان همه آن مردان شروع به خنده کردند و متوجه شدم که آن‌ها این کار را برای من می‌کنند. این نشان داد که مخاطبان این فیلم چقدر گسترده هستند. آنجا نیمه دیگر جهان بود و همه این مردان در حال نقل قول از «داستان عامه‌پسند» بودند.

راکتمن: یادم می‌آید که افراد گروه دیک دِل واقعا از من تشکر کردند چون این فیلم برایشان درآمد زیادی داشت.

راث: چیزی که وقتی به آن فکر می‌کنم به ذهنم می‌رسد، آماندا و «حقوق هفتگی» است. همچنین یادم می‌آید که ساموئل یک کیف پول معروفش در پالپ فیکشن را به من داد که همه در انتهای فیلم آن را گرفتیم. فکر می‌کنم یکی از آن‌ها هنوز اینجا باشد.

منبع: ورایتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *