این یکی از مشکلات دوران سریالهای استریم است؛ پروژههایی که با موفقیت بزرگ آغاز میشوند، اما چند سال یا بیشتر ناپدید میشوند تا دوباره بازگردند. این مسئله میتواند باعث کاهش علاقه مخاطبان، بهویژه برای سریالهای جدید، شود. خوشبختانه، «جداسازی» فرصت کافی برای سازگاری با تغییرات دنیای خودش را فراهم میکند.
بازگشت «جداسازی» با افشای تدریجی تغییرات دنیای سریال
قسمت اول فصل دوم بر پایه آنچه قبلاً اتفاق افتاده بود، بنا میشود. پایان فصل اول «جداسازی» یک رویداد مهم را به نمایش گذاشت؛ جایی که مارک، هلی، دیلن و اروینگ نقشهای برای افشای حقیقت آنچه بر کارگران جداشده لومون میگذرد، طرح کردند. فاشسازیهای مهمی رخ داد، از جمله اینکه هلی اچ. متوجه شد همتای بیرونیاش دختر مدیرعامل لومون است و مارک درمییابد که همسر فوتشده نسخه بیرونیاش، جما، در واقع زنده است و همان خانم کیسی است که مسئولیت سلامت روانی کارکنان در لومون را بر عهده دارد.
در نیمه اول این قسمت، احساس کردم ریتم داستان کندتر از آنچه انتظار داشتم پیش میرود، بهویژه با توجه به اینکه فصل اول با پایانی بسیار پرتنش به پایان رسید.
پس از متوقف شدن برنامه اضطراری میلچیک، بیصبرانه منتظر بودم تا بفهمم چه بلایی بر سر اعضای تیم آمده است. افتتاحیه فصل دوم به آرامی تصویری از آنچه از آخرین باری که شخصیتها را دیدیم، گذشته است، ترسیم میکند. طبق صحبتهای میلچیک، تیم «پالایش دادههای کلان» سوت افشاگرانهای به صدا درآورد که باعث شد تغییراتی برای شرکت لومون ایجاد شود، زیرا دنیا از وضعیت «اینیها» مطلع شد.
با این حال، علیرغم اینکه داستان کمی زمان برد تا شکل بگیرد، من از همان ابتدا با مارک اِس. همراه بودم. آدام اسکات یکی از بهترین بازیهای خود را در این سریال ارائه میدهد. ما قبلاً در فصل اول دیده بودیم که او چگونه میتواند دو نسخه مارک را به طور کاملاً متفاوت به تصویر بکشد، اما در بازگشت او به نقش «اینی» این شخصیت، اسکات جذابیتی همراه با حس فوریت به او میبخشد که تعادل دلنشینی ایجاد میکند. مواجهه مارک با گروه جدیدی از افراد بهجای دوستان قدیمیاش یک شگفتی بزرگ بود و من از تلاش او برای بازگرداندن اعضای تیمش لذت بردم.
دیدن بازگشت تیم «پالایش دادههای کلان» هیجانانگیز است
هلی میتواند داستان جذابی در فصل دوم داشته باشد. بعد از بازگشت هلی، اروینگ و دیلن، ما شاهد همان دینامیک جذاب هستیم که این شخصیتها در فصل اول با هم داشتند. جالب است که ببینیم این شخصیتها چگونه در کنار هم با تغییرات لومون کنار میآیند و تجربیات خود را در مورد اینکه چگونه با «اوتیهای» خود در قسمت پایانی فصل اول تغییر کردند، برای دیگران تعریف میکنند. هر دو اروینگ و هلی از گفتن تمام اتفاقاتی که برایشان افتاده است، خودداری میکنند، اگرچه به دلایل مختلف. من فکر میکنم شخصیت هلی با بازی بریت لاور پتانسیل داشتن یکی از بهترین داستانهای فصل را دارد، زیرا شخصیت او باید با فاش شدن این حقیقت که او یک ایگن است، دست و پنجه نرم کند.
آیا آنها دوباره میتوانند به هلی اعتماد کنند؟
این سوالی است که امیدوارم فصل دوم به آن بپردازد. «اوتی» هلی اساساً کسی است که تیم «پالایش دادههای کلان» در حال مبارزه با اوست، بنابراین داشتن این دوگانگی در طول فصل جذاب خواهد بود. من میفهمم که چرا او تصمیم گرفت حقیقت آنچه را که کشف کرده است به مارک و دیگران فاش نکند، زیرا این کار در حال حاضر خیلی سخت است. با این حال، نگرانم که اگر او عمداً برای مدت طولانی از گفتن آن به آنها خودداری کند و دیگران خودشان پی ببرند، چه اتفاقی بیفتد. آیا آنها دوباره میتوانند به هلی اعتماد کنند؟ این سوالی است که امیدوارم فصل دوم به آن بپردازد.
در مجموع، من از افتتاحیه فصل دوم «جداسازی» خوشم آمد. نیمه اول کندتر بود و وقت خود را برای آشنا کردن ما با سریال پس از نزدیک به سه سال دوری و همچنین مارک که وقتی ماهها بعد دوباره به شرکت برگشت، لومون کاملاً متفاوتی پیدا کرده بود، صرف کرد. پس از بازگشت تیم، سرعت داستان بیشتر شد و معماهای بیشتری برای گشوده شدن در طول فصل آماده شد. در حالی که بیصبرانه منتظر پاسخهایی در مورد برنامههای لومون هستم، وقت گذراندن بر روی لحظات کوچکتر و توسعه شخصیتها نیز روش مناسبی برای شروع فصل است.
نقدی از فلیپه رنجل از سایت اسکرینرنت