از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقد «هارمونیوم» قسمت چهارم از فصل ۲ سریال سیلو (Silo)

دسته‌بندی: نقد و بررسی
زمان مطالعه: 1 دقیقه

قسمت چهارم سریال سیلو یک درس عالی در زمینه تبلیغات و اعتماد به افراد نادرست است. این قسمت همچنین درسی مهم درباره چگونگی تأثیر نداشتن اطلاعات بر دستکاری مردم می‌دهد. این قسمت قطعاً به دنیای اطراف ما ارتباط دارد، زیرا مشاهده می‌کنیم که چگونه اطلاعات غلط و دستکاری از طریق رسانه‌های اجتماعی بر انتخاب‌ها و اعمال تأثیر می‌گذارد.

سیلو قسمت چهارم فصل ۲

مثل قسمت قبلی، این قسمت هم بین دو سیلو تقسیم شده بود. ما فرصتی داشتیم تا ببینیم ژولیت چطور به مأموریت خود برای بازگشت به خانه‌اش ادامه می‌دهد. او باید مردم و سیلوی خود را نجات دهد. البته، اگر مراقب نباشد، این داستان می‌تواند کش‌دار شود.

سیلو به ژولیت کمک می‌کند تا زمانی که در قسمت ۴ فصل ۲ سریال سیلو دچار وحشت می‌شود

من از تماشای اجرای استیو زان در نقش سولو کاملاً لذت بردم. همانطور که در نقدهای قبلی ذکر کرده بودم، مطمئن نبودم که چگونه سریال بتواند سولو را به زندگی بیاورد، اما قطعاً این کار را کرده است و به نظرم زان بهترین انتخاب برای این نقش بوده است.

این قسمت نشان داد که چقدر گیر افتادن در یک اتاق بر وضعیت روانی او تأثیر گذاشته است. تقریباً به نظر می‌رسد که او از فوبیای فضای باز رنج می‌برد، هرچند نه به شدت که اصلاً نتواند از اتاقش بیرون برود. او فقط از این می‌ترسد که برای مدت طولانی از اتاقش بیرون باشد. او تمام مدت بیرون در ترس از این که در را نبسته باشد می‌ماند.

ژولیت می‌گوید که او در را بسته است، اما او نمی‌تواند این را به‌طور واقعی تأیید کند. او حواسش به این موضوع نبوده و مشخص است که هنوز نمی‌فهمد چرا این موضوع برای سولو این‌قدر مهم است. در حالی که سعی کرده او را بهتر بشناسد، سوالات اشتباهی از او پرسیده است. بسیاری از اتفاقاتی که در دهه‌های گذشته برای سولو در این اتاق افتاده است، اما حتی ژولیت هم نمی‌داند سولو چقدر مدت طولانی است که تنها مانده.

طبیعی است که ژولیت وقتی سولو فرار می‌کند عصبانی شود. او تمام این تلاش‌ها را کرده تا لباسی تهیه کند که بتواند با آن به سیلوی خودش برگردد. با این حال، باید کمی به او فرصت بدهد. ژولیت او را بیش از حد تحت فشار قرار می‌داد و همین باعث شد سولو در وحشت خود کد اشتباهی را وارد کند. او نیاز داشت آرامش پیدا کند و درباره اعدادی که وارد می‌کرد فکر کند.

البته این موضوع با گذشت زمان درست می‌شود. ما فقط چند روز از حضور ژولیت در سیلوی ۱۷ گذشته‌ایم. او هنوز فرصت نکرده به طور کامل درک کند که سولو چه چیزهایی را پشت سر گذاشته، چون سولو هم خیلی از چیزها را با او در میان نگذاشته است. وقتی ژولیت بیشتر متوجه گذشته سولو شود، احتمالاً دیگر از رفتارهای او کمتر ناامید خواهد شد.

قاضی میدوز نمی‌تواند به بیرون برود

قاضی میدوز بیچاره. تنها چیزی که می‌خواهد، رفتن به بیرون است. او فقط می‌خواهد بتواند ۲۰۰ فوت در یک جهت قدم بزند. این چیزی است که هیچ‌کس جز ژولیت نتوانسته انجام دهد. و احساس می‌شد که او خیلی نزدیک به این هدف است.

با این حال، او نباید به برنارد اعتماد می‌کرد. برنارد همیشه یک نقشه دیگر در آستین خود دارد. این‌که هنگام اندازه‌گیری لباس برای میدوز هیچ عددی را یادداشت نکرد، کاملاً نشان می‌داد که او هرگز قصد نداشت میدوز را به بیرون بفرستد. اجازه دادن به او برای رفتن به بیرون و عبور از تپه، به معنی خودکشی برای سیلو بود و برنارد نمی‌توانست چنین چیزی را بپذیرد.

با وجود تمام ایراداتی که برنارد دارد، او این کارها را برای حفاظت از اکثریت انجام می‌دهد. او می‌داند چه بلایی بر سر سیلوی ۱۷ در گذشته آمده است. شاید آن موقع جوان بود، اما از خسارت ناشی از یک تمیزکاری ناموفق آگاه است. او در حال حاضر هم با پیامدهای تمیزکاری ناموفق ژولیت دست‌وپنجه نرم می‌کند. اگر به قاضی میدوز اجازه داده شود که به بیرون برود، چه بلایی بر سر سیلو خواهد آمد؟

با این حال، مسموم کردن میدوز توسط برنارد شوک‌آور است. میدوز بلافاصله متوجه می‌شود و می‌داند که این سم در شراب نبوده است. برنارد نمی‌توانست اعتماد کند که او شراب را بنوشد. پس سم کجا بود؟ در قارچ‌ها. البته که او ماده‌ای را انتخاب می‌کند که در زیر زمین رشد می‌کند، کاملاً متضاد با شخصیت میدوز. این‌طور به نظر می‌رسد که انتخاب قارچ به‌عنوان سم، معنایی نمادین دارد، گویی میدوز همیشه بخشی از این زمین خواهد ماند.

حداقل برنارد در لحظات آخر زندگی قاضی میدوز به او کمی دلسوزی نشان داد. او می‌تواند به مردم اهمیت بدهد، اما تصمیم گرفته که به خیلی‌ها نزدیک نشود. او نمی‌تواند؛ نه با این بار سنگینی که دانشش روی دوشش گذاشته است. من هرگز دوست ندارم در موقعیت او در سیلو باشم، و نمی‌توانم به قاضی میدوز خرده بگیرم که از نظم و قوانین و تمام چیزهایی که در آن بود فاصله گرفته است.

با این حال، بازگشت لوکاس به داستان برایم جذاب است. میدوز متوجه شده که لوکاس بیش از حد کنجکاو است، چیزی که برای خودش خطرناک است. فکر می‌کنم کاهش مجازات لوکاس و برنداشتن کامل آن، راهی بود برای حفظ امنیت او. بله، او در معدن‌ها سختی خواهد کشید، اما حداقل آنجا برنارد به احتمال زیاد چیزی درباره سؤالات او در مورد بیرون نمی‌شنود. آیا ممکن است برنارد در نهایت متوجه شود که میدوز احتمالاً چیزی به لوکاس گفته است؟

ناکس و شرلی در سیلو در یک تله گرفتار می‌شوند

قسمت چهارم فصل دوم سیلو
ناکس و شرلی در سیلو در یک تله گرفتار می‌شوند

مرگ قاضی میدوز فقط یکی از چرخش‌های شوکه‌کننده داستان است. چرخش شوکه‌کننده دیگر، نحوه استفاده از مرگ میدوز در سیلوی ۱۸ است. در حالی که این اتفاقات رخ می‌داد، ناکس و شرلی با هم همکاری کردند. ناکس به اشتراک گذاشت که اسامی روی دیوار با تلاش‌های شکست‌خورده قبلی برای شورش مرتبط بوده است. هر بار، بخش مکانیکی مقصر شناخته شده است. گاهی اوقات احتمالاً مکانیکی درگیر بوده، اما همیشه به نوعی این بخش مقصر شناخته شده است.

ناکس و شرلی می‌خواهند حقیقت را به سیلو نشان دهند، اما چطور؟ آن‌ها فکر می‌کنند که برنارد قدرت زیادی ندارد. از نظر آن‌ها، قاضی میدوز رهبر اصلی ماجراها بوده است. اینجا جایی است که شاهد نفوذ دستکاری و اطلاعات غلط هستیم. ناکس و شرلی آدم‌های باهوشی هستند. همین‌طور واکر، که با دیدار قاضی موافقت کرد. با این حال، هیچ‌کدام هنوز متوجه نشده‌اند که برنارد کسی است که نباید به او اعتماد کرد.

برنارد توانسته مردم را دستکاری کند تا از بخش مکانیکی متنفر شوند. این بخش از سیلو برای همه ضروری است. آن‌ها تمام قدرت را کنترل می‌کنند و می‌توانند با یک کلید آن را خاموش کنند. این موضوع را وقتی ثابت می‌کنند که سعی دارند از میان جمعیت بیرون قضایی عبور کنند. با این حال، آن‌ها کمترین قدرت را دارند، به‌ویژه وقتی بالاتر از سایر بخش‌ها قرار می‌گیرند.

مردم از بخش مکانیکی متنفرند. برنارد آن‌ها را قانع کرده که این بخش شورش و مرگ را به همراه می‌آورد. با این حال، ماجرا کاملاً برعکس است. اگر برنارد رسانه‌های اجتماعی در اختیار داشت، نمی‌خواستم ببینم چگونه می‌توانست مردم را دستکاری کند. و باز هم، من می‌فهمم چرا برنارد این کار را می‌کند. او خطرات یک شورش در سیلو را می‌داند. اما این بدان معنا نیست که راه درستی را پیش گرفته است.

با این وجود، برنارد همیشه یک قدم جلوتر است. او راهی پیدا می‌کند تا مردم را بیشتر علیه بخش مکانیکی تحریک کند و این تلاش برای شورش را سرکوب کند. مرگ قاضی میدوز بی‌فایده نیست. وقتی شرلی و ناکس دعوت می‌شوند که او را ببینند، متوجه می‌شوند که میدوز با ضربه چاقو به قفسه سینه کشته شده است. بله، این دو نفر برای قتل قاضی میدوز در حال مقصر شناخته شدن هستند و طبیعتاً مردم حرف سیمز را به جای ناکس و شرلی باور می‌کنند.

حالا بخش مکانیکی باید دوباره سازماندهی شود. آن‌ها باید با بخش تدارکات همکاری کنند. این تنها راه برای محافظت از خودشان در برابر اتهامات بی‌اساس و جلوگیری از نابودی سیلوی دیگری است.

در مجموع، این قسمت هم قسمت قوی دیگری بود که داستان دو سیلو را بدون کش دادن بیش از حد، به جلو پیش برد. با این حال، داستان سیلوی ۱۷ باید با دقت مدیریت شود، چرا که این بخش خطر کش‌دار شدن بیش از حد را به همراه دارد.

نقد از الکساندریا اینگهام از سایت شواسناب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *