هشدار: این متن شامل اسپویلهایی از قسمت ۷ فصل دوم سریال سیلو است.
سیلوی ۱۸: تقسیمبندی و تنشها
سیلوی ۱۸ دچار دودستگی شده است. ما میبینیم که چگونه بخش مکانیک با این حقیقت کنار میآید که برخی از افراد در پایین با کسانی که در بالا هستند همکاری کردند تا منابع غذایی را مسموم کنند. در همین حال، برنارد باید این وضعیت را بدون دسترسی به رادیوها مدیریت کند، چرا که او کلانتر را از دست داده است.
فرصتی نیز برای آشنایی بیشتر با گذشتهی واکر فراهم میشود و مشخص میشود که چرا او اینقدر به کارلا اهمیت میدهد. با این حال، این موضوع میتواند به دستکاری منجر شود و در عین حال، سوالات بیشتری در مورد واکر ایجاد میکند. ما همچنین به خانواده سیمز بازمیگردیم و بیشتر با نقشههای آنها آشنا میشویم.
سیلوی ۱۷: کمک جولیت به سولو
در سیلوی ۱۷، جولیت چارهای ندارد جز اینکه به سولو کمک کند. اوضاع آنطور که انتظار میرود پیش نمیرود، اما نه به شکلی که در ابتدا ممکن است ترسناک به نظر برسد.
بخش مکانیک در قسمت ۷ فصل دوم سیلو، خائن را شناسایی میکند
ناکوس و شرلی در این قسمت از سریال به دنبال این هستند که چه کسی منابع غذایی را مسموم کرده است. این مسئلهای است که همه کسانی که میخواهند با برنارد مبارزه کنند باید به حقیقت آن پی ببرند. البته، هنک و بیلینگز نیز به دنبال کشف این حقیقت هستند.
کل قسمت صرف این موضوع میشود، و در نهایت ما میبینیم که بخش مکانیک چگونه با یکی از افراد خود برخورد میکند. آنها متوجه میشوند که زنی از اعضای بخش مکانیک کاری را که از او خواسته شده بود، انجام داده است. این زن از طرف کسانی که در بالا هستند دستور گرفته بود. وقتی دیگران متوجه میشوند، آمادهاند که به او حمله کنند و او را بکشند. خشم آنها قابل درک است، چرا که او زندگی دیگر اعضای بخش مکانیک را به خطر انداخته است. اما ناکوس، هنک، و دیگران متوجه میشوند که چرا او این کار را کرده است.
مادر او در آن سوی مانع قرار دارد و به دارو نیاز دارد. کسانی که در بالا بودند، وعده داده بودند که اگر این زن غذای بخش پایین را مسموم کند، داروی مورد نیاز مادرش را فراهم خواهند کرد. جای تعجب نیست که او چنین کاری کرده است. او کنترل اوضاع را از دست داده بود و نیاز داشت مادرش را نجات دهد. ناکوس به او فرصت دوباره میدهد و قول میدهد که راهی برای کمک به مادرش پیدا کند. او دیگر مجبور نیست علیه بخش مکانیک اقدام کند.
بخش مکانیک به عنوان یک مجموعه واحد عمل میکند. آنها کنار هم میمانند و از اعضای خود حمایت میکنند، حتی از کسانی که در طرف دیگر مانع گیر افتادهاند. با این حال، هنوز متوجه نمیشوند که یکی از اعضای خودشان عمه یک غارتگر است و اطلاعات را منتقل میکند.
برنارد اتاق دیگر را به لوکاس نشان میدهد
ما همیشه کنجکاو بودهایم که پشت دری که سولو کنترل آن را در اختیار دارد، چه چیزی وجود دارد. خب، در این قسمت از سیلوی ۱۸، برنارد لوکاس را به آنجا میبرد.
لوکاس فرصتی پیدا میکند تا با سیستم کامپیوتری صحبت کند و سوالاتی بپرسد. فضای بزرگی پر از کتابها و اشیای باقیمانده از زمان گذشته وجود دارد. اینجا مشخصاً فضایی برای حفظ اقلام از دوران قبل از سیلوها است. فقط رئیس بخش IT و سایه او مجاز به دانستن درباره این فضا هستند.
لوکاس شگفتزده میشود و تنها میماند تا کدها را بررسی کند. آنها باید حقیقت این فضا را کشف کنند. لوکاس متوجه میشود که برنارد فقط به دنبال جلوگیری از شورش نیست. مسئلهای بسیار جدیتر وجود دارد که برنارد باید به آن رسیدگی کند.
لوکاس متوجه میشود که رمز احتمالاً یک رمز حروفی نیست، بلکه عددی است. البته، داستان به این سادگی پیش نمیرود که او بلافاصله همه چیز را حل کند. این کد به کتاب دیگری مرتبط است، یکی از آثار باقیمانده از گذشته که در مکانی بیرون از سیلو قرار دارد. برنارد میداند کتاب کجاست. این کتاب قبلاً متعلق به قاضی میدوز بوده، اما اکنون برنارد آن را در اختیار دارد.
کشف جالب برنارد
در پایان این قسمت، برنارد به نکتهای جالب پی میبرد و این سوال پیش میآید که چرا او از ابتدا این را نمیدانسته است. او میفهمد که کارلا و واکر ۲۵ سال پیش با هم ازدواج کرده بودند، اما بعدها طلاق گرفتهاند. این همان چیزی است که واکر وقتی گفت «اولین بار همه چیز را خراب کردم و نمیخواهم کارلا را دوباره از دست بدهم»، به آن اشاره داشت. اکنون برنارد راهی برای کنترل بخش مکانیک پیدا کرده است: از طریق واکر. او احتمالاً برای نجات جان کارلا تسلیم میشود.
بحث سیمز و همسرش درباره اقدامات بعدی
سیمز از اینکه لوکاس به عنوان سایه برنارد انتخاب شده عصبانی است. او خودش آن موقعیت را میخواست. او همیشه وفادار بوده و هیچگاه چیزی را زیر سوال نبرده است. اما این همان مشکلی است که برنارد به آن اشاره میکند: سیمز کنجکاوی لازم را نداشت. جالب است که برنارد این را میگوید، چراکه یکی از دلایل فرستادن جولیت به بیرون، همین کنجکاویاش بود. در برخی افراد کنجکاوی یک ویژگی مثبت است، اما در برخی دیگر خطرناک.
وقتی برنارد به سیمز میگوید که همسرش به فراریهای بخش مکانیک کمک کرده، سیمز نمیخواهد آن را باور کند. البته، او میداند که همسرش درگیر چیزی بوده است. مسئله این نیست که او در کنار شورشیها کار کرده، بلکه این است که این موضوع را از سیمز مخفی کرده است. این مسئله باعث میشود که رابطهی آنها عمیقتر شود، چراکه مشخص است آنها همیشه دربارهی مسائل با هم صحبت کردهاند. با وجود تهدیدهای برنارد برای جدا کردنشان، این موضوع آنها را قویتر کرده است.
اکنون خانواده سیمز باید تصمیم بگیرند که در کدام سمت قرار بگیرند. شاید آنها باهوشترین افراد سیلو باشند. چطور است که هر دو طرف را بازی کنند؟ آنها نمیدانند کدام سمت پیروز خواهد شد، اما باید طوری عمل کنند که وقتی زمانش رسید، در طرف برنده قرار داشته باشند. با این حال، در نهایت باید تصمیم نهایی بگیرند، و سوال این است که آیا این تصمیم باعث تفرقه بین آنها خواهد شد یا نه.
غواصی جولیت در قسمت ۷ فصل ۲ سریال سیلو
دوست دارم که داستان ما را به یاد تنهاییهای سولو میاندازد. تمام کاری که او میتوانسته انجام دهد، مطالعه بوده است. حالا که ما داخل خزانه سیلوی ۱۸ را دیدهایم، متوجه میشویم که او تمام این اطلاعات را از کجا به دست آورده است. در این خزانه، کتابهایی پر از اطلاعات از دوران قبل از سیلوها وجود دارد.
آن کتابها در موارد مختلفی مفید بودهاند و در این مورد هم کمک زیادی میکنند. میدانیم که اگر غواصان بهسرعت از عمق بالا بیایند، ممکن است دچار مشکلات جدی شوند. سولو این موضوع را میداند و با لحنی بیاعتنا به جولیت هشدار میدهد. این لحظه به ما یادآوری میکند که سولو تمام این دانش را از مطالعه به دست آورده است. او هیچ ارتباطی با کسی ندارد که بخواهد واقعاً به آنها اهمیت بدهد. او فقط آمار و اطلاعات را بازگو میکند، نتیجه سالها انزوا.
خوشبختانه، جولیت موفق میشود پمپ را تعمیر کند. او واقعاً نمیخواهد این کار را انجام دهد، اما نمیتوانم سولو را سرزنش کنم که واضح به او میگوید باید همین حالا این کار را انجام دهد. بله، ممکن است جولیت بخواهد به قولش برای بازگشت عمل کند، اما هیچ تضمینی برای این موضوع وجود ندارد. سولو میترسد که جولیت قبل از اینکه بتواند به او کمک کند، بمیرد. این ترس برای جان جولیت نیست، بلکه برای خودش است. تنها چیزی که برایش مهم است، همین است و باز هم این مسئله به دههها انزوای او برمیگردد.
هنگامی که جولیت در حال بازگشت به بالا است، متوجه میشود چیزی درست نیست. سولو طبق برنامه او را به بالا نمیکشد. میدانیم که دفعه قبل سولو او را رها کرد چون متوجه شد باید به خزانه برگردد و نگران باز ماندن در بود. اما این بار بهسرعت مشخص میشود که این اتفاق تکرار نشده است. طنابی که قرار بود به جولیت برای بازگشت کمک کند، بریده شده و منبع هوای او قطع شده است. او باید سریع از آب خارج شود و فرصتی برای فکر کردن به اتفاقات ندارد.
وقتی جولیت به بالا میرسد، خون در همهجا پاشیده شده است. سولو تنها نبوده است. او طناب را نبریده و قصد کشتن جولیت را نداشته. منطقی هم نیست که سولو چنین کاری کرده باشد. پس چه اتفاقی در سیلو شماره ۱۷ افتاده است؟ چه کسی دیگری آنجا بوده و چطور وارد شدهاند؟ همیشه به نظر میرسید که سولو تنها نیست و خودش هم تا حدی از این موضوع میترسید. اما دیگران چطور زنده ماندهاند و چرا میخواهند سولو و جولیت را بکشند؟
اما سولو کجاست؟ چه اتفاقی برای او افتاده؟ خون وجود دارد اما جسدی نیست. آیا او به خزانه بازگشته یا کسی او را برای گرفتن کد برده است؟
بهطور کلی، دو خط داستانی سیلو به خوبی در حال پیشرفت هستند. این اولین باری است که در سیلو شماره ۱۷ احساس خطر واقعی برای جولیت میکنم و با اینکه داستان کتابها را میدانم، همچنان در این لحظه نگران جولیت هستم.
آنچه واقعاً باید بگویم این است که سطح جزئیات در زمانی که جولیت به زیر آب میرود، شگفتانگیز است. ما توانستیم ببینیم که سیلوها به یک شکل ساخته شدهاند. کار زیادی انجام شده تا این یادآوری بصری را ایجاد کنند که چیزی بزرگتر در حال رخ دادن است. چیزی بسیار سازمانیافته وجود دارد و باعث میشود به این فکر کنم که آیا اصلاً میتوان به کامپیوترها اعتماد کرد یا نه. لوکاس دقیقاً در حال ورود به چه چیزی است؟
نقدی از الکساندریا اینگهم از سایت شواسناب